سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند جویای دانش را دوست می دارد ونیز فرشتگان و پیامبران او. [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
اطلاع وخبر رسانی

بزرگ رهبرفقیدمان فرمود :شهداء  درقهقه مستانه اشان ودرشادی وصولشان عندربهم یرزقونند ومقام معظم رهبری فرمودند :زنده نگهداشتن یاد وخاطره شهداء کمتر ازشهادت نیست به همین بهانه تمثال 10عرش نشین ملکوتی زادگاهمان (لاجیم)را جهت تبرک در ذیل درج می نمایم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط صفر محمدزاده لاجیمی 94/3/19:: 11:14 صبح     |     () نظر

حوالی ساعت 11صبح 7تیر1360مرحوم کربلائی نبی الله اردشیری به فرزندش مرحوم حسینعلی اردشیری سفارش کرد که وضوخانه ای برای مسجد مهدیه بسازند استا حمی نوروزی تازه دست به کمچه شده بود وکم کم بنائی میکرد من و احمد اردشیری هم به عنوان کارگر داشتیم کار می کردیم آجرهای وضوخانه چیده شده بود ناگهان خبر عجیبی در ایران پیچید وآن خبر انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در تهران وشهادت مظلومانه دکتر سید محمد حسینی بهشتی و72تن از یاران امام خمینی بود شهید بهشتی با تمام صداقت وزحماتی که برای تدوین قانون اساسی متحمل شده بود در اوج ناباوری توسط عده ای از نااهلان مورد کینه دوستان ودشمنان قرارگرفت ونسبتهای ناروا نثارش ساختند تا حدیکه منافقین  دررحلت مرحوم آیه الله طالقانی مرگش را به ایشان منتسب میکردند  سرانجام این روح جاودانه تاریخ در روز7تیر 1360درحالیکه در دفتر حزب جمهوری اسلامی مشغول سخنرانی بود با انفجار بمب توسط منافقین به عرش الهی سفر کرد ورهبر وامام خودرا به عزا نشاند

گرامیباد یاد وخاطره فداکاریهاو مجاهدتهای مظلومانه شهید مظلوم دکتر بهشتی و72تن از یاران امام خمینی

گزیده ای ازسخنان ناب شهید مظلوم دکتر بهشتی

ما در زیر بار سختی ها و مشکلات و دشواری ها قد خم نمی کنیم.

ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند.

تنها موقعی سر پا نیستیم که کشته بشیم یا زخم بخوریم و بر خاک بیافتیم و الا هیچ قدرتی پشت ما را نمی تونه خم بکنه

آی "شیطان بزرگ"، درست است که تو "شیطان بزرگی"، اما ما به برکت هدایت خداوندی در برابر افسون ها و نیرنگهای رنگارنگ تو "شیطان بزرگ" هم، به یاری خدا و هدایت او مصونیت پیدا کرده ایم

برادر من و خواهر من ، اگر این فریاد الهی را، این عزت خداداد را، این سرفرازی دنیا و آخرت را، بخواهیم حفظ کنیم، باید برای پرداختن بهای سنگین آن هم، هممون آماده باشیم، که؛

بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند

بهشت سعادت، بهشت عزت، بهشت حاکمیت اسلام را با بهای سنگین پرداخت می کنند أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ (2/عنکبوت) آیا مردم چنین می پندارند که رهایشان می کنیم تا با زبان بگویند ما مؤمنیم ما فداکاریم ما شهادت را عاشق هستیم اما از آنها در میدان عمل آزمایشی بوجود نیاید، اینطور نیست. و شما مردم قهرمان ایران، شما مردم مسلمان ایران، نشان دادید در میدان عمل از این آزمایش خدا سربلند بیرون آمدید.

ملت عزیز، این سربلندی در برابر خدا و خلق خدا را هیچ کس از دست ما نتواند گرفت.

 سخن امام خمینی پس از شهادت مظلومانه شهید بهشتی

ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بیگناه به عدد شهدای کربلا از دست داد. ملت ایران سرافراز است که مردانی را به جامعه تقدیم می کند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند و دشمنان خلق گروهی را شهید نمودند که برای مشورت در مصالح کشور گرد هم آمده بودند.

ملت عزیز! این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق ، گروهی از خلق را گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند. گیرم که شما با شهید بهشتی  که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار درچشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود دشمنی سرسختانه داشتید،

شهید بهشتی از زبان خود وی

من محمد حسینی ‌بهشتی که گاه به اشتباه محمد حسین بهشتی می‌نویسند. نام اولم محمد و نام‌ خانوادگی ترکیبی است از حسینی ‌بهشتی. در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان در محله لومبان متولد شدم، منطقه زندگی ما یک منطقه قدیمی است، از مناطق بسیار قدیمی شهر است. خانواده من یک خانواده روحانی است. پدرم روحانی بود. تحصیلاتم را در یک مکتبخانه در سن چهار سالگی آغاز کردم. خیلی سریع خواندن و نوشتن و خواندن قرآن را یاد گرفتم و در جمع خانواده به عنوان یک نوجوان تیزهوش شناخته شدم. تا اینکه قرار شد به دبستان بروم. دبستان دولتی ثروت، در آن موقع که بعدها به نام 15 بهمن نامیده شد. وقتی آنجا رفتم از من امتحان ورودی کردند و گفتند که باید به کلاس ششم برود ولی از نظر سن نمی‌تواند بنابراین در کلاس چهارم پذیرفته شدم و تحصیلات دبستانی را همان جا به پایان رساندم.

از آنجا به دبیرستان سعدی رفتم. سال اول و دوم را در دبیرستان گذراندم و اوایل سال دوم بود که حوادث شهریور 20 پیش آمد، با حوادث شهریور 20 علاقه و شوری در نوجوان‌ها برای یادگیری معارف اسلامی به وجود آمد. در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها کردم به مدرسه صدر اصفهان رفتم برای ادامه تحصیل، چون در این فاصله یک مقدار خوانده بودم. از سال 1321 تا 1325 در اصفهان تحصیلات ادبیات عرب، منطق، کلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواندم که این سرعت و پیشرفت موجب شده بود که حوزه آنجا با لطف فراوان با من برخورد کند. در سال 1324 از پدر و مادرم خواستم که اجازه بدهند در یک حجره‌ای که در مدرسه داشتم، شب‌ها هم در آنجا بمانم و به تمام معنا طلبه شبانه‌روزی باشم. این را بگویم که در دبیرستان در سال اول و دوم زبان خارجی ما فرانسه بود و در آن دو سال فرانسه خوانده بودم ولی در محیط اجتماعی آن روز آموزش زبان انگلیسی بیشتر بود و در سال آخر که در اصفهان بودم تصمیم گرفتم یک دوره زبان انگلیسی یاد بگیرم. یک دوره کامل «دریدر» خواندم و با انگلیسی آشنا شدم.

در سال 1325 به قم آمدم. حدود شش ماده در قم بقیه سطح، مکاسب و کفایه را تکمیل کردم و از اول 1326 درس خارج را شروع کردیم. درس خارج فقه و اصول نزد استاد عزیزمان مرحوم آیت‌الله محقق داماد می‌رفتم و همچنین درس استاد و مربی بزرگوارم و رهبرمان امام خمینی و بعد درس مرحوم آیت‌الله بروجردی، تعدادی درس مرحوم آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری و تعداد خیلی کمی هم درس مرحوم آیت‌الله حجت کوه‌کمری.

به قم که آمدم به مدرسه حجتیه رفتم. مدرسه‌ای بود که مرحوم آیت‌الله حجت تازه بنیانگذاری کرده بودند.

در آن سال‌هایی بود که استادمان آیت‌الله طباطبایی از تبریز به قم آمده بودند. در سال 1327 به فکر افتادم که تحصیلات جدید را هم ادامه بدهم. بنابراین با گرفتن دیپلم ادبی به صورت متفرقه و آمدن به «دانشکده معقول و منقول» آن موقع که حالا «الهیات و معارف اسلامی» نام دارد. دوره لیسانس را آنجا گذراندم در فاصله 27 تا 30 ، و سال سوم را به تهران آمدم و سال آخر دانشکده را برای اینکه بیشتر از درس‌های جدید استفاده کنم و هم زبان انگلیسی را اینجا کامل‌تر کنم و با یک استاد خارجی که مسلط‌تر باشد یک مقداری پیش ببرم. در سال 1329 ، 1330 در تهران بودم و برای تأمین هزینه‌ام تدریس می‌کردم و خودکفا بودم. سال 1330 لیسانس شدم و برای ادامه تحصیل به قم برگشتم و ضمناً برای تدریس در دبیرستان‌ها، به عنوان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان حکیم نظامی قم مشغول تدریس شدم.

در سال 1329 و 1330 که تهران بودم، مقارن بود با اوج مبارزات سیاسی و اجتماعی نهضت ملی نفت به رهبری مرحوم آیت‌الله کاشانی و مرحوم دکتر مصدق و به صورت یک جوان معمم مشتاق در تظاهرات و اجتماعات و میتینگ‌ها شرکت می‌کردم. در سال 1331 در جریان 30 تیر آن موقع تابستان به اصفهان رفته بودم و در اعتصابات 26 تا 30 تیر فعالیت داشتم و شاید اولین یا دومین سخنرانی اعتصاب که در ساختمان تلگرافخانه بود را به عهده من گذاشتند. به هر حال بعد از کودتای 28 مرداد در یک جمع‌بندی به این نتیجه رسیدم که در آن نهضت ما کادرهای ساخته شده کم داشتیم، بنابراین تصمیم گرفتیم که یک حرکت فرهنگی ایجاد کنیم و در زیر پوشش آن کادر بسازیم. دبیرستانی به نام دین و دانش در قم تأسیس کردیم و با همکاری دوستان، که مسؤولیت اداره‌اش مستقیماً به عهده من بود تا سال 1342 که در قم بودم و همچنان مسؤولیت اداره آن را به عهده داشتم؛ و در ضمن در حوزه هم تدریس می‌کردم و یک حرکت فرهنگی نو هم در حوزه به وجود آوردیم و رابطه‌ای هم با جوان‌های دانشگاهی برقرار کردیم پیوند میان دانشجو و طلبه و روحانی را پیوندی مبارک یافتیم.

در سال‌های 1335 تا 1338 دوره دکتری فلسفه و معقول را در دانشکده الهیات گذراندم، در حالی که در قم بودم و برای درس‌ها و کارها به تهران می‌آمدم.

در سال 1339 ما سخت به فکر سامان دادن به حوزه علمیه قم افتادیم. مدرسین حوزه جلسات متعددی داشتند برای برنامه‌ریزی نظم حوزه و سازمان‌دهی به حوزه، در دو تا از این جلسات بنده هم شرکت داشتم، کار ما در یکی از این جلسات به ثمر رسید و دراین جلسه آقای ربانی شیرازی و مرحوم آقای شهید سعیدی و خیلی دیگر از برادران شرکت داشتند، آقای مشکینی و خیلی‌های دیگر. ما در یک برنامه‌ای در طول یک مدتی توانستیم یک طرح و برنامه تحصیلات علوم اسلامی در حوزه تهیه کنیم. در هفده سال این پایه‌ای شد برای تشکیل مدارس نمونه‌ای که نمونه معروف‌ترش مدرسه حقانیه یا مدرسه منتظریه به نام مهدی منتظر سلام‌الله علیه است. در همان سال‌ها ما در قم به مناسبت تقویت پیوند دانش‌آموز و فرهنگی و دانشجو و طلبه به ایجاد کانون دانش‌آموزان قم دست زدیم و مسؤولیت مستقیم این کار را، برادر و همکار و دوست عزیزم مرحوم شهید دکتر مفتح به دست گرفتند. سال 42 به تهران آمدم و در ادامه کارها با گروه‌های مبارز از نزدیک رابطه برقرار کردیم. از کارهایی را که فراموش کردم اگر اشتباه نکرده باشم 41 یا اوایل 42 در یک جشن مبعث که دانشجویان دانشگاه تهران در امیرآباد در سالن غذاخوری برگزار کرده بودند، دعوت کردند که من درآن روز مبعث سخنرانی کنم. در این سخنرانی موضوعی را من مطرح کردم به عنوان «مبارزه با تحریف یکی از هدف‌های بعثت است» و در این سخنرانی طرح یک کار تحقیقاتی اسلامی را ارائه کردم که آن سخنرانی بعدها در مکتب تشیع چاپ شد.

مسلمان‌های هامبورگ به مناسبت مسجد هامبورگ که بنیانگذارش روحانیت بود که به دست مرحوم آیت‌آلله بروجردی گذارده شده بود فشار آورده بودند به مراجع که چون مرحوم محققی آمده بودند به ایران باید یک نفر روحانی به آنجا برود. این فشارها متوجه آیت‌الله میلانی و آیت‌الله خوانساری شده بود، آیت‌الله حائری و آیت‌الله میلانی به بنده اصرار کردندکه باید بروید به آنجا، از طرفی دیگر چون شاخه نظامی هیأت‌های مؤتلفه تصویب کرده بودند که منصور را اعدام کنند و بعد از اعدام انقلابی منصور پرونده دنبال شد و اسم بنده هم در آن پرونده بود. دوستان فکر می‌کردند که به یک صورتی من را از ایران خارج کنند و در خارج مشغول فعالیت‌هایی باشم. البته خود من ترجیح می‌دادم که در ایران بمانم. مشکل من گذرنامه بود که به من نمی‌دادند ولی دوستان گفتند از طریق آیت‌الله خوانساری می‌شود گذرنامه را گرفت و در آن موقع این گونه کارها از طریق ایشان حل می‌شد و آیت‌الله خوانساری اقدام کردند و گذرنامه را گرفتند به این طریق مشکل گذرنامه حل شد و در رابطه با این آقایان بخصوص آیت‌الله میلانی به هامبورگ رفتم. تصمیم این بود که مدت کوتاهی آنجا بمانم و کار آنجا که سامان گرفت برگردم ولی در آنجا احساس کردم که دانشجویان سخت محتاج هستند به یک نوع تشکیلات اسلامی، هسته اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان آنجا را به وجود آوردیم و مرکز اسلامی هامبورگ سامان گرفت. بیش از 5 سال آنجا بودم که در طی این 5 سال سفری به حج مشرف شدم، سفری به سوریه، لبنان و آمدم به ترکیه برای بازدید از فعالیت‌های اسلامی آنجا و تجدید عهد با دوستان و مخصوصاً برادر عزیزمان آقای صدر (امام موسی صدر) و امیدوارم هر کجا که هست مورد رحمت خداوند باشد و انشاءالله به آغوش جامعه‌مان بازگردد و سفری هم به عراق آمدم و به خدمت امام رفتم در سال 48 ، به هر حال کارهای آنجا سر و سامان گرفت و در سال 1349 به ایران برای یک مسافرت آمدم. اما مطمئن بودم که با این آمدن امکان بازگشتم کم است. در اینجا مدتی کارهای آزاد داشتم که باز مجدداً قرار شد کار برنامه‌ریزی و تهیه کتاب‌ها را دنبال کنیم بعد مسأله تشکیل روحانیت مبارز و همکاری با مبارزات، بخشی از وقت ما را گرفت. تا اینکه در سال 1355 هسته‌هایی برای کارهای تشکیلاتی به وجود آوردیم و در سال 1356 – 1357 روحانیت مبارز شکل گرفت و همان سال‌ها درصدد ایجاد تشکیلات گسترده مخفی یا نیمه ‌مخفی و نیمه‌ علنی به عنوان یک حزب و یک تشکیلات سیاسی بودیم.

در سال 56 که مسایل مبارزاتی اوج گرفت، همه نیروها را متمرکز کردیم و بحمدالله با شرکت فعال همه برادران روحانی در راهپیمایی‌ها و مبارزات انقلاب به پیروزی رسید

سخنان گهر بار شهید بهشتی

در جامعه ای که عبور از چراغ قرمز منع می شود

چگونه با عبور از خط عفاف برخورد نمی شود؟

شهید بهشتی

 

تلخی برخورد صادقانه را بر شیرینی برخورد منافقانه ترجیح می دهم.

شهید مظلوم، سید محمد حسینی بهشتی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط صفر محمدزاده لاجیمی 94/4/2:: 4:22 عصر     |     () نظر

رودهمیشه جاری بهشتی (رمضان)امسال را درک کردیم عمری دوباره را درحالی سپری می کنیم جهان را آشوب فراگرفته است ومسلمان نماها مسلمانانرا را مورد هدف آماج گلوله های خود قرارمیدهند درگوشه ای دیگر داعشهای اقتصادی با احتکار وگرانی در این ماه عظیم مستمندان وبیچارگان را تحت فشار قرارمیدهند در این بین همه چشمه به برکات این ماه دوخته شده است شاید داعشهای نظامی به برکت این ماه کشت وکشتار را درعراق وسوریه و......رهاکنند ودولت وهابی وافراطی عربستان هم از قتل وعام مسلمانان روزه دار یمن  دست بردارد نقطه اتکای همه ما درماه رمضان به استجابت دعادر آن است هریک مشکلی داریم اما بهترین دعای عامه ما دراین ماه طلب شفای عاجل برای بیماران هست آنانی که ماهه وسالهاست که با آن درگیرند وخود درپیدایش آن هیچ دخالتی نداشته اند بلکه دست تقدیر وسرنوشت و وراثت به این دردها مبتلایشان ساخت پس هروقت که در پایان نمازهای روزانه ات دعا میکنی همه بیماران را درنظر بگیر وبگو ((اللهم اشف کل مریض))

راستی دهه اکرام راهم فراموش نکنیم با دهیاری وشورای محل جهت تهیه سبد کالابرای افراد نیازمند زادگاهمان تا12رمضان هماهنگی کنیم

 

رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا
مستعد سفر شهر خدا کرد مرا

از گلستان کرم طرفه نسیمى بوزید
که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرا

نازم آن دوست که با لطف سلیمانى خویش
پله از سلسله دیو دعا کرد مرا

فیض روح‌القدسم کرد رها از ظلمات
همرهى تا به لب آب بقا کرد مرا

من نبودم بجز از جاهل گم کرده رهى
لایق مکتب فخر النجبا کرد مرا

در شگفتم ز کرامات و خطاپوشى او
من خطا کردم و او مهر و وفا کرد مرا

دست از دامن این پیک مبارک نکشم
که به مهمانى آن دوست ندا کرد مرا

زین دعاهاست که با این همه بى‌برگى و ضعف
در گلستان ادب نغمه سرا کرد مرا

هر سر مویم اگر شکر کند تا به ابد
کم بود زین همه فیضى که عطا کرد مرا

 

 

رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا
مستعد سفر شهر خدا کرد مرا

از گلستان کرم طرفه نسیمى بوزید
که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرا

نازم آن دوست که با لطف سلیمانى خویش
پله از سلسله دیو دعا کرد مرا

فیض روح‌القدسم کرد رها از ظلمات
همرهى تا به لب آب بقا کرد مرا

من نبودم بجز از جاهل گم کرده رهى
لایق مکتب فخر النجبا کرد مرا

در شگفتم ز کرامات و خطاپوشى او
من خطا کردم و او مهر و وفا کرد مرا

دست از دامن این پیک مبارک نکشم
که به مهمانى آن دوست ندا کرد مرا

زین دعاهاست که با این همه بى‌برگى و ضعف
در گلستان ادب نغمه سرا کرد مرا

هر سر مویم اگر شکر کند تا به ابد
کم بود زین همه فیضى که عطا کرد مرا

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط صفر محمدزاده لاجیمی 94/3/29:: 1:8 عصر     |     () نظر

 

سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند !
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم
به مادر قول داده بود بر می گردد
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت :
بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت
من می خواهم در آینده شهید بشوم
معلم پرید وسط حرف علی و گفت : ببین علی جان موضوع انشا این بود که در آینده می خواهین چکاره بشین ، باید در مورد یه شغل یا کار توضیح می دادی !!! مثلا پدر خودت چه کاره است ؟
آقا اجازه شهید
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه
نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم
ساقی جبهه سبو بر لب هر مست نداد
نوبت ما که رسید میکده را بست نداد
حال خوش بود کنار شهدا آه دریغ
بعد یاران شهید حال خوشی دست نداد




وتاریخ حماسه جاودان شهدای مظلوم ومقدس ورشید عملیات کربلای 4 دیماه 1365اروند وام الرصاص را هرگزازیاد نخواهدبرد گردان عاشورای 25لشگرکربلا 400جوان رشید که تازه محاسنشان سبز شده بود 3ماه آموزشهای بسیار سخت آبی وخاکی را دیده بودند و برای خدا وتحقق فرمان مسئولین وفرماندهانشان میخواستند سرنوشت جنگ را برای آخرین بار رقم بزنند دربین این 400مردترین مردها،4 جوان رشید لاجیم (محمدزمانی-سید تقی ساداتی سید علی اکبر حسن نژادوعلی اکبر ولی نژاد)بودند حوالی ساعت 10شب زمزمه شگست عملیات شنیده شد از میان 400تن گردان 40تن هم بسلامت برنگشتند پیکر مطهر حداکثر 70تن را توانستند از لای نیزارهای ام الرصاص بیرون آورند وبه پشت انتقال دهند اما بیش از200تن از این پیکرهای ملکوتی در دست دشمن مانده بود پیکر آماج گلوله وترکش محمدزمانی وسیدتقی ساداتی 7دی1365روی دوشهای مردان وزنان مومن زادگاهمان تشییع شد اما سیدعلی اکبر  حسن نژاد14ساله وعلی اکبرولی نژاد16ساله پیکرشان قریب 11سال درمیان نیزارهای ام الرصاص مهمان مادرگمنامشان بود ودرسال 1376قطعات مطهرشان را درگلزارشهدای لاجیم بخاک سپردیم


 


راستی تشییع پیکر 175غواص جاوید الاثر در تهران دوباره روح جهاد وشهادت را دردلهای زنان ومردان وکودکان ایران زمین زنده کرد وما افتخارمان این است که همواره میراثدار این 175شهید غواص و4شهید غواص این عملیات زادگاهمان لاجیم هستیم وان شاء الله  میراث خوار وبدهکارشان نباشیم .

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط صفر محمدزاده لاجیمی 94/3/27:: 12:0 صبح     |     () نظر

26خرداد1365منطقه عملیاتی مهران 5روزمانده به عملیات کربلای 1مهران زیر چتر اشغال بعثیهای دون بود وغرش توپ وخمپاره خط پدافندی پشت دروازه های شهر مهران فرا گرفته بود حوالی غروب گلوله خمپاره نزدیک  جوان 19ساله ورشید لاجیمی بنام علی اصغر اردشیری فرزند مهدی فرود می آید واین نقطه اوج پیکر مطهر این جوان به آسمان اعلا بود آنجا که جبرئیل نتوانست بل گشاید وپروازکند علی اصغر پروازکردن را به دیگر جوانان لاجیمی آموخت گرامیباد سالروزشهادت این بسیجی مخلص وعارف فتح الفتوح بتب شهادت زادگاهمان وشاد باد روح وروان والدین مرحومش (حاج مهدی وحاجیه لقمانه اردشیری)

27خرداد1367منطقه عملیاتی شلمچه ابهت صدام ولشکر بعثی اش با تصرف شلمچه شکسته شده بود با تمامی امکانات ابرتسلیحات ابر قدرتهای شرق وغرب ارتش بعث برای باز پسگیری شلمچه هجوم همه جانبه خودرا شروع کرده بود غلامرضا نوروزی بین خطوط دفاعی خودیها وعراقیها مشغول تیراندازی بود ناگهان غرش گلوله خمپاره غلامرضا را نقش بر زمین انداخت وفاطمه خانم وعلی ومحمدآقا را از نعمت بابای مظلوم دلسوز مهربان ومخلص وصادق محروم ساخت پیکر مطر این فرهنگی شهید مدت دوماه مابین نیروهای خودی وبعثی بود تا اینکه در اوائل شهریور با اصرار وپافشاری برادرمحمدرضا نوروزی توسط نیروهای اطلاعات وعملیات از محوطه خارج ودرتاریخ 1367/6/7درگلزارشهدای لاجیم بخاک سپرده میشود

روحش شاد ویادش گرامی وبا سالارشهیدان همنشین باد وگرامیباد یاد والدین مرحومش (کربلائی درویشعلی نوروزی وکربلائیه نساء زارع )


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط صفر محمدزاده لاجیمی 94/3/25:: 11:28 صبح     |     () نظر

اوائل خرداد 1365بود ما سرمست از شور جوانی علی اصغر اردشیری-محمدزمانی- تقی ساداتی وسیدعلی اکبر حسن نژادوعلی اکبر ولی نژاد(شهدا)ابراهیم فلاح -هوشنگ اردشیری وحسین محمدزاده-تقی اردشیری وسیف اله هادی نژاد(جانبازان)علی عباسنژادوحسن بابائی واکبر پروازوحقیر ماه رمضان بود خدمت حاج آقا رحمت آبادی بودیم از محضرش کسب فیض میکردیم علی اصغر تازه از منطقه آمده بود مرخصی به اوگفتم ای کاش امتحان نهائی سال چهارم رامیدادی ومیرفتی منطقه گفت : نه امتحان نهائی رامیشه دوباره داد ان شاء الله ایندفعه صد درصد دردانشگاه کربلا قبول میشم قبول ندارید امشب که شب نوزدهم رمضان هست به حاج آقا میگیم استخاره کنه ببینه کی قبول میشه بعد مراسم احیای شب نوزدهم (8خرداد1365شب جمعه )به حاج آقا رحمت آبادی گفتیم برای ما استخاره کند نوبت به علی اصغر رسید آقا استخاره کرد وگفت خیلی خوب آمد علی اصغر از کول ما بالا می رفت ومیگفت :دیدید قبول میشم و............وبقول اوشدآنچه شد واو به بزرگترین آرزوی خود رسید واکنون از آن منظر بالا برما زمینیان می نگرد و.... اصغر جان دستان خالی وآلوده ام رابگیر که این روزها سخت به دستیگره ای چون تو ومحمد وسیدتفی وسید علی اکبر وکبلاآقا محمدعلی وغلامرضا عموحسن وعمو اسماعیل وعلی آقا نیازمندم دعایم کنید تا بر این بلایا تحمل نمایم

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط صفر محمدزاده لاجیمی 94/3/14:: 10:35 صبح     |     () نظر

ماه نیمه شعبان، دامن فرا می چید و چون عابری بی مرکب، عرصه آسمان راترک می گفت. هاله ماه، همچون مروارید اشک، از چشم آسمان بر سینه فلق می غلتید. لحظاتی بعد، در و دیوار سامرا، نقاب شب را به کناری می زد و سپیده سحرگاهان، پیشانی روشن اش را بر ریگزارهای ساکت صحرا می سایید. دروازه سحر اندک اندک باز می شد و جهان با شروع صبحی مبارک، شکوه دیگری به خود می گرفت. هنوز نغمه و نیایش سحرگاهی به پایان نرسیده بود که در یکی از خانه های گلین شهر، کودکی به دنیا آمد که او نیز بی درنگ، با زمزمه موحدانه صبح همنوا شد. پدر در حالی که شکر و شادی در چشمانش موج می زد، فرمود: «حمد و سپاس خدای را که عمرم بخشید تا جانشینم را- که از من است و در صورت و سیرت شبیه ترین مردم به رسول خداست- ببینم. خدایش در پرده ستر نگاه می دارد و سپس ظاهر می شود و زمین را از عدالت پر می کند آن چنان که از ستم پر شده است
و بدین ترتیب، در آن سپیده دم، شگفت انگیزترین ولادت بر دامان زمین نقش بست و مهدی(عج)؛ آن طفل موعود، پس از چند لحظه، غیبت هفتاد و چهار ساله خود را آغاز کرد و دستی قادر در آستین غیب فرو رفت و از آن پس، چشم انتظاری آدم و عالم آغاز شد.
آنک ای نازدانه نرگس! از آن غیبت مقدر، روزگار درازی است که می گذرد و ما هر جمعه، چشم راه نشین خود را با سوزن صبر به قدمگاه مشرقی ات می دوزیم و همه جاده های دور و نزدیک را، به صبح جمعه می رسانیم تا جان سرشار از انتظارمان را، به لحظه ظهور ذوالفقار شما برسانیم و با یاد غروب غصه های زینب سلام الله علیها دستی بر یالهای ذوالجناح تان بکشیم.
سالار سبزپوش دل! سالهاست که بر تخته سنگ صبوری نشسته ایم تا صبح پیشانی شما، از پشت غبار غیبت برآید و چشم منتظران، به جاروب مژگان، خاک غریبی از پیراهنتان بروبد و غبار نعلین شما را، به باران اشک بشوید. اما چه کنیم که غروب جمعه ها، بی حضور نرگس چشم شما از راه می رسد و عطر عبایتان را، در غربت ما که به درازای غیبت شماست، می پراکند. آقا! حکایت انتظار ما امروزی نیست. این داغ، پیش از آن که گل وجود شما در دامان نرگس، به ناز بشکفد و باز روزی دیگر، در غنچه راز غائب شود، بر پیشانی ما نشسته بود. ما وارث اندوه کوفه و کربلاییم، ما چشم به راه رقص ذوالفقار و شیهه ذوالجناحیم.
ای سوار صبح ظهور! بیایید که دیگر دیر است. دیر از آن رو که جانمان را دیگر تاب تحمل دوری شما نیست. بیایید و نگاه قبیله انتظار را، از سر راه بردارید. آقا! شما دعا کنید، که دعای فرج بر زبان شما خوش تر است.
میلاد مبارک باد


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط صفر محمدزاده لاجیمی 94/3/11:: 11:7 صبح     |     () نظر

خردادماه حوادث بسیار بزرگی را باخود بهمراه دارد سوم خردادآزادسازی خرمشهر قهرمان 14خردادسالروز رحلت بزرگ رهبر انقلاب امام خمینی 15خردادنقطه سرآغاز انقلاب اسلامی وزعامت رهبری حضرت آیه الله خامنه ای ودهها رویداد بزرگ وکوچک در کشورمان  اما سه رخدادبزرگ خردادماه لاجیم شهادت سه دلاورمرد از زادگاهمان است

اولین آن 26خرداد1365بازگشائی وافتتاح باب شهادت جوانان روستا با شهادت شهید علی اصغر اردشیری چند روز قبل از شروع عملیات کربلای 1(آزادسازی مهران)بوده است واین درحالی بود که علی اصغر عزیز امتحانات نهائی سال چهارم را رها کرده بود ودرحالیکه همه میخواستند در کنکور دانشگاه دنیوی آزمون بدهند او در دانشگاه کربلا با نمره ورتبه 1قبول شد

دومین مناسبت خاص خردادماه لاجیم ماه شهادت مظلومانه فرمانده گمنام بسیجی دلاور اسماعیل محمدزاده درسوم الی 5رداد در منطقه شلمچه قبل از عملیات بیت المقدس 7 در سال 1367دو ونیم ماه قبل از پایان جنگ تحمیلی بود

سومین مناسبت خردادماه در زادگاهمان عروج جاودانه بیسیجی فرهنگی معلم اخلاق غلامرضا نوروزی درمنطقه عملیاتی بیت المقدس 7در27خردادماه 1367 حدودا 2ماه قبل از اتمام جنگ تحمیلی میباشد

دراینجا جادارد یاد تمام بزرگ مردان وتاریخ سازان ایران اسلامی بویژه ای سه شهید گرانقدر گرامی بداریم وبر روح وروان پاکشان هزاران درود وصلوات را نثارکنیم

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط صفر محمدزاده لاجیمی 94/3/6:: 8:31 عصر     |     () نظر

با ئوجه به مشکلات بوجود آمده در بلاگفا از این پس جهت اطلاع رسانی از سوی قالب پارسی بلاگ با نام ((AFLAKIANE LAJIM) فعالیت خواهیم کرد


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط صفر محمدزاده لاجیمی 94/3/6:: 1:59 عصر     |     () نظر